فهیم دشتی؛ مرد قلم و سنگر-بخش اول
صدیق الله توحیدی
بخش اول:
همزمان با سقوط حکومت داکتر نجیب الله، مجاهدین به رهبری احمدشاه مسعود وارد شهر کابل شدند و استاد شهید پروفیسور برهانالدین ربانی بعد از ریاست صبغت الله مجددی به عنوان رئیس دولت اسلامی افغانستان کارش را اغاز کرد. حکمتیار که از قبل در چهار آسیاب کابل سنگر گرفته بود و بعد از برخورد یک روزه مجبور به بیرون شدن از شهر کابل شده بود؛ کماکان در حومة کابل حضور داشت و به بهانه های مختلف شهر را راکت باران می کرد.
جنگ هر روز وضع کابل را آشفته و تلفات جانی سنگینی را به مردم وارد میکرد. درهمین ایام من از جانب معاون رئیس دولت به وزارت اطلاعات و فرهنگ معرفی شدم تا در یکی از بخش های آن مشغول خدمت شوم. وزارت اطلاعات و فرهنگ بنده را به حیث مدیر عمومی رادیوها توظیف کرد و بعد از یک مدت کم به عنوان مسئول اخبار نظامی خبرگزاری باختر که یک گانه خبرگزاری رسمی بود، مقرر گردیدم. جنگ و آشوب هر روز ادامه داشت، با چشم خود میدیدم که هست و بود پایتخت به آتش کشیده میشود؛ نقش آیاسآی در جنگ های کابل بر همهگان هویدا بود؛ حکمتیار با استفاده از کمکهای تسلیحاتی اسلام آباد وحتا سربازان پاکستانی جز رسیدن به قدرت به هیچ امتیاز دیگری راضی نمی شد.
او درحالیکه عملا نخست وزیر بود؛ اما جنگ را تشدید می بخشید؛ مردم شهر سراسیمه شاهد از دست دادن خانه و کاشانه شان بودند. با وجود مداخلات صریح اسلام آباد، حتا در دولت مجاهدین نیز موانع زیادی وجود داشت که نمیگذاشتند کسی از مداخلات شرمآور آن کشور دم بزند. اگر شکایتی هم از پاکستان صورت میگرفت به این بسنده میشد که «حلقاتی در حکومت پاکستان مسوول ادامة جنگ در کابل هستند». سعی میکردند فقط یک حلقه خاص را مسوول این همه خونریزی قلم داد کنند.
روزی مطلع شدم که هفته نامه کابل آغاز به کار کرده است و رزّاق مامون روزنامه نگار شناخته شده کشور، مسوولیت آن را به دوش دارد که شماری از جوانان مستعد او را همکاری میکنند. قراری که من اطلاع گرفتم این هفته نامه به کمک و مساعدت شهید فرمانده احمدشاه مسعود راه اندازی شده بود تا خلای افشای مداخلات پاکستان در امور افغانستان، توسط آن پرگردیده برنادرستی های حکومت نیز انگشت انتقاد گذاشته شود.
قانون مطبوعات که توسط رئیس دولت مجاهدین توشیح شد، اجازه میداد تا در افغانستان مطبوعات به صورت آزاد فعالیت نمایند. روزهای غمانگیز و دردآفرین یکی پی دیگر میگذشت. یکی از روز ها جوانی با قامت میانه، موهای مجعد که روی آن کلاه پکول گذاشته و لباس جینز برتن داشت به دفترم آمد و درمورد اخبار و رویداد های جنگ صحبت کردیم. او خودش را معرفی کرد که فهیم دشتی از هفته نامة کابل است، میخواهد در زمینة آمار و ارقام تلفات ملکی و رویداد های جنگی همکاری نمایم. رفت وآمد آن جوان به دفتر من که شاید درحدود بیست سال عمر داشت ادامه یافت وهمکاری ما سبب شد تا رابطه دوستی مستحکم با هم برقرار نماییم.
بحث های جالبی می کرد و متوجه شدم که از استعداد خوب روزنامهنگاری و تحلیل حوادث بر خورداراست؛ ضمنا علایق و سلیقه های نسبتا یکسان در مورد موسیقی و شعر باهم داریم. بعد ها حفیظ منصور که ریاست عمومی خبرگزاری باختر را به عهده داشت برایم گفت که دشتی خواهر زادة دکتر عبدالله عبدالله است؛ داکترعبدالله آن وقت سمت ریاست دفتر وزارت دفاع را داشت. هر روز آمار تلفات ملکی بلند میرفت، شهر از سکنه خالی میگردید و این درد مشترک من و دشتی شده بود. وضع چنان خراب بود که ما وقتی به دفتر میآمدیم همیشه این احتمال که آن روز اخرین روز زندگی ما باشد، وجود داشت.
چهارسال این وضع ادامه داشت، در جبهه گیری های سیاسی تغییرات میآمد؛ اما جنگ فروکش نمی کرد، حکمتیار به قصاب کابل معروف شده بود. خبرگزاری باختر محل تجمع خبرنگاران داخلی و خارجی آن روز بود. میرویس جلیل، حامد علمی، سوزانا پرایس از بیبیسی، ترانسوایت خبرنگار فرانسپرس، جان هیک از انگلستان و سایرین، در هفته چند بار به دفترم میآمدند تا درمورد اخبار جنگ با هم گفتگو داشته باشیم. البته باید یادآور شد که میرویس جلیل بعدا توسط حزب حکمتیار به شهادت رسید. هفته نامة کابل طی مدت فعالیتش در میان رسانه های آن زمان به جایگاه خوبی رسیده بود و توانسته بود نقش اساسی در جامعة ان روزگار ایفا کند.
دشتی و مأمون توانستند خلایی را که احساس میشد پر نمایند؛ هفته نامة کابل با گذشت هر روز مخاطبان زیادی پیدا میکرد؛ نکتة تمایز هفته نامه کابل با دیگر رسانه ها، در جنبه انتقادیاش نهفته بود؛ زیرا بر عملکرد نادرست برخی از ادارات مجاهدین همواره انگشت انتقاد میگذاشت و در بسی موارد حتا برخی از چهره های سودجو و نفوذی های آیاسای را افشا میکرد.
این دوره برای دشتی یک دوره حیاتی در عرصة روزنامهنگاری محسوب میشد او توانست رموز و فن روزنامهنگاری نوین را فرا گرفته و به کارگیرد.
دشتی دیگر هیچ وقت پس ازان مدیر و رئیس نداشت و برای خودش رئیس بود. منهم گاه گاهی به هفته نامة کابل سر میزدم، و با دشتی ساعت ها از سیاست گرفته تا شعر موسیقی به قول معروف از هرچمنی، سخنی میگفتیم. سال پنجم دولت مجاهدین، گروه ناشناختهای زیر نام «طالبان» در جنوب کشور به ویژه در سپین بولدک و قندهار ظهور کرد که به سرعت، مناطق وسیعی را بدون جنگ به تصرف درآوردند. حکمتیار که عقب جبههاش توسط طالبان اشغال شده بود، ناگزیر شد صدارت را بپذیرد و به کابل بیاید؛ اما فقط چند ماه بعد از جنگ های شدید میان مجاهدین و طالبان دولت استاد ربانی، کابل را نیز از دست داد و همة مان به شمال کشور به ویژه در پنجشیر متواری شدیم.
ستارة تابناک جهاد، قهرمان جنگ سرد فرمانده احمدشاه مسعود، نه متزلزل شد و نه هم سنگر پنجشیر را ترک کرد. او مقاومت شکوهمندی را اغاز کرد، همه تنظیم های مجاهدین تحت فرمان احمد شاه مسعود آراسته گردیدند. حکمتیار توسط مسعود از کابل نجات داده شد و به ایران فرار کرد و دیگر تنظیم ها نیز دوباره به خانه قبلی شان به پشاور برگشتند؛ اما مسعود، استاد ربانی و استاد سیاف در جبهة پنحشیر باقی ماندند. مقاومت توانست ازسقوط تخار، بدخشان و پنجشیر جلوگیری کند، ولایت هایی چون پروان، کاپیسا و تقریباَ نصف شمال کابل را نیز از چنگ طالبان خارج سازد.
من در ُرخة پنجشیر روزگار دشوار مهاجرت داخلی را تجربه میکردم و اکثرا به دیدار دشتی به خانة شان واقع دشتک که چندان دور نبود، می رفتم. روزها و شب ها قصه میکردیم و در مورد آیندة افغانستان به بحث می پرداختیم. بعد از مدتی که جبل السراج وگلبهار ازاد شد، من به حیث عضو دفتر سیاسی جبهه، مقرر شدم که مقر آن در جبل السراج بود؛ دشتی با یوسف هجران و داود نعیمی به شمال شرق کشورو سپس از انطریق وارد دوشنبه پایتخت تاجیکستان شدند، تا کارهای رسانهیی جبهه را سامان دهند.
آنها گاهی به دوشنبه و گاهی هم در رکاب قهرمان ملی کشور به افغانستان در رفت و آمد بودند. در این دوره کمتر ایشان را میدیدم اما از احوال آنها اطلاع کامل داشتم. روزهای دشواری بود؛ اما همه امیدوار بودیم که مقاومت بالاخره به ثمر خواهد رسید و طالبان شکست فاحشی خواهند خورد. در اواخر سال (۲۰۰۱ ) میلادی خبر رسید که دو خبرنگار عرب در خواجه بهاوالدین تخار با عمل انتحاری آمر صاحب (احمد شاه مسعود) را زخمی کردند که همراه با امر صاحب، عاصم سهیل کارمند وزارت امور خارجه شهید، فهیم دشتی و استاد مسعود خلیلی سفیر آن وقت افغانستان در هند زخمی شدند.
این خبر دل همه مقاومت گران را به لرزه درآورد مصیبت بزرگی بود و گویا پنداری وجود داشت که اگر آمر صاحب شهید شده باشد، دیگر روحیه مبارزه در مقاومتگران وجود نخواهد داشت. من را نگرانی و دلشوره امان نمیداد لحظه ها برایم حکم سال داشتند، منتظر خبرموثقتر زنده بودن آمر صاحب و دشتی را داشتم. پس از دو روز در حالیکه بیقرار شنیدن اخرین خبر از سلامتی دشتی و آمر صاحب بودم، برج های تجارت جهانی در امریکا توسط دو طیاره مسافربری سرنگون گردید با وجود این که دو دهه از آن روز ها سپری می شود، هنوز برای مردم دنیا (۱۱سپتامبر ۲۰۰۱) خصوصا برای امریکایی ها شاکآور وتکاندهنده است. برج های دوقلو تجارت جهانی سرنگون گردید و برپنتاگون نیزحمله همسان صورت گرفت این حادثه وضع جهان را نیز دگرگون ساخت؛ درهمین آوان برایم خبر رسید که آمر صاحب به شهادت رسیده؛ اما دشتی و خلیلی شدیدآ مجروح شدهاند.
مصیبت شهادت امر صاحب همه چیز را تحت تاثیر گرفته بود؛ اما همیشه چهرة دشتی در نظرم مجسم میشد و صدای گرمش در گوشم طنین انداز بود. واقعة یازده سپتامبر2001 سبب شد تا پای امریکا به افغانستان به صورت مستقیم کشانیده شود و حکومت طالبان سقوط کند. بعد از برچیدن حکومت طالبان، من، دشتی را از نزدیک دیدم؛ او بعد از چند ماه درمان در فرانسه و دوشنبه به کابل برگشته بود؛ اما آثار زخم بردست هایش هنوز به وضوح قابل دید بود. دشتی با همان روحیة بلند دوباره کار هفته نامة کابل را با مدیریت خودش از سر گرفت.
در این مدت به ابتکار تعدادی از خبرنگاران، پشتیبانی آرتیکل ۱۸ و موافقت وزارت اطلاعات و فرهنگ، موضوع ایجاد اتحادیه خبرنگاران مطرح گردید. وزارت اطلاعات و فرهنگ، علاقه داشت تا ریاست اتحادیه خبرنگاران را در اختیار خود داشته و بتواند از آن طریق اعمال نفوذ کند. در داخل وزارت اطلاعات و فرهنگ، من، بسم الله جویان رئیس تحلیل سیاسی آژانس باختر، محمد افسر رهبین، و امان جان رئیس اخبار نظامی، تلاش داشتیم تا داکتر حمید هامی، یکی از نامزدان ریاست اتحادیة آزاد ژورنالیستان افغانستان رای بگیرد؛ اما داکتر رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ نمیخواست، کسی از میان مجاهدین و یا حتا هوادار شهید احمدشاه مسعود، رئیس اتحادیه شود. او موانع زیادی را ایجاد کرد؛ اما در پایان، در انتخاباتی که در هوتل انترکانتیننتال و زیر نظارت نماینده های کمیسیون حقوق بشر، دفتر آرتیکل ۱۸، دانشکدة ژورنالیزم کابل، و نماینده وزارت اطلاعات و فرهنگ، برگزار شده بود، داکتر هامی توانست رأی قابل ملاحظه را به دست آورده و رئیس اتحادیه آزاد ژورنالیستان افغانستان شود. کارشکنی ها و مزاحمت های وزارت اطلاعات و فرهنگ از همان روز اول آغاز یافت. وزارت تا آن جا که امکان داشت از پخش خبر برگزاری انتخابات جلوگیری کرد. رسانه های چاپی آزاد به صورت گسترده از اتحادیه حمایت کردند، اما رهین سعی کرد، اتحادیه دیگری را سامان داده و فرد مورد علاقه خودش را به ریاست آن برساند. او به این ترتیب نوعی پراکندهگی و چند دستهگی را در کار اتحادیه های خبرنگاری سبب شد.
دشتی در کار مسلکی تمام موازین روزنامهنگاری را رعایت میکرد، با آن که خواهرزادة دکتر عبدالله بود؛ اما یک روز هم مانند دیگران در مدح او چیزی ننوشت، هیچ وقت اصل بیطرفی را زیرپا نمیکرد، با سعی فراوان توانست برای کار در هفته نامة کابل شماری از خوبان رسانهیی را جذب کند
دشتی در کار مسلکی تمام موازین روزنامهنگاری را رعایت میکرد، با آن که خواهرزادة دکتر عبدالله بود؛ اما یک روز هم مانند دیگران در مدح او چیزی ننوشت، هیچ وقت اصل بیطرفی را زیرپا نمیکرد، با سعی فراوان توانست برای کار در هفته نامة کابل شماری از خوبان رسانهیی را جذب کند
صدیق الله توحیدی
متاسفانه مشکلات اقتصادی هر روز مانع کارش میشد؛ به یاد دارم که باری در سال ( ۲۰۱۳) در جمعی که خبرنگاران و روز نامهنگاران حضور داشتند، از توقف کار هفته نامة کابل به حامد کرزی گفته شد. کرزی در حضور همه اعلام همکاری کرد؛ اما دشتی نپذیرفت چون دشتی روح آزاد و سرکش داشت. نمیخواست قلمش در خدمت حکومت کرزی باشد. بالاخره هفته نامة کابل از نشر بازماند؛ اما تلاش دشتی به کار در راستای نهادینه ساختن آزادی بیان و ژورنالیزم معیاری متوقف نشد. او پس از هفته نامه کابل، رئیس اجرایی اتحادیه ملی ژورنالیستان افغانستان انتخاب شد و دور متفاوت تری از کار در گسترة خبرنگاری را آغاز کرد.
ادامه دارد.