عبدالکریم سروش با «رؤیاهای رسولانه»اش
محمد فهیم دشتی
“…آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان میآورید و به بعضی کافر میشوید؟!…”
پس از گفتگوی عبدالکریم سروش با عبدالعلی بازرگان در برنامۀ “پرگار”تلویزیون فارسی بی.بی.سی، نوشته ای از قلم عبدالکریم سروش در صفحۀ فارسی بی.بی.سی در شبکۀ جهانی و سایت زیتون، به نشر رسید که” زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست” عنوان دارد.
این مقاله از موضع باورمندی به خدا و پیامبر و دین و قرآن، نوشته شده و به همین دلیل، اشاره های ناچیز این حقیر، با تکیه بر همین حقیقت، خواهد بود و پرسش هایی که مطرح می شود یا نقد هایی که وارد می آید، بر نظریات یک دین باوراست؛ چه آنگاه که بحث بر سر مسایل دینی از زوایۀ بی باوری به دین، مطرح می شود و طرف، باور دینی ندارد، بحث و پاسخ های متفاوتی میطلبد.
قبل از این نیز با بحث های عبدالکریم سروش، کم و بیش آشنا بوده ام و از همان نخستین سال های آشنایی با این نظریات، بوی نا آشنایی از آن به مشامم می رسید؛ (…) ؛ ولی با این خیال که شاید در درک اشارات، دچار اشتباه شده باشم، در فکر پرداختن به آن بوی نا آشنا، نبودم تا این که”زهی مراتب خوابی که به زبیداریست” را خواندم.
در این نوشته که با زبانی فاخر، به تحریر در آمده، به موارد مختلفی اشاره شده که می توان با بخشی هایی از آن موافق بود و اما مسایلی هم در لا به لای آن وجود دارند که پرسش های بزرگی را در برابرمان علم می کنند.
برای حسن آغاز، به یک زبان ساده، به همان هایی پرداخته می شود که، صراحت و وضاحت شان، غیر قابل انکار است.
در جایی از این نوشته به نقل از کتاب”قبض و بسط تئوریک شریعت” و تاکید تازه بر آن، می آید که” … اسلام چیزی نیست، جز یک رشته تفسیرهایی که از اسلام شده است….”
در واقع همین تفسیرها- به جز آنچه در صدر وجود داشته- که در درازای چهارده قرن از قرآن کریم و بالاخره از اسلام صورت گرفته، تصویر دینی را که اسلامش می خوانیم و تصویری را که این دین و کتاب مقدسش از پروردگار و پیامبرانش برای ما می دهد، به آدم های امروزی، تجسم می بخشند. حتا آنچه عبدالکریم سروش به عنوان تصویری تازه از پیامبر و قرآن ارائه می کند، در چهارچوب همین تفسیر ها می گنجد؛ یعنی یک تفسیر دیگر!
این هم است که در مقاطع مختلف تاریخ، نیاز به ارائۀ تفسیر هایی از اسلام و کتاب مقدسش وجود داشته و برای پاسخ گفتن به همین نیاز، تعدادی از علمای دین، سعی کرده اند تفاسیر درخور، بیرون بدهند؛ صرفنظر از این که این تفاسیر محدود به همان دورۀ خاص می شده یا توانسته اند تا حدی با زمان همگام باشند و در دوره های بعدی نیز قابل تامل و استفاده، یا این که گاهی بر پایۀ منافع ارباب زر و زور تزویر استوار بوده و چهرۀ وارونه ای از دین و کتاب خدا به نمایش گذاشته اند و بالاخره این که زمانی هم از جهل و کوته فکری مفسران، ناشی می شده و هیچ شباهتی به حقیقت نداشته اند.
یک حقیقت انکار ناپذیر دیگر این است که در عصری که ما زنده گی داریم، نمی توان تنها با تکیه بر تفاسیری که مثلاً در قرن های هفتم ، هشتم یا نهم و دهم و یا قبل از آن و حتا سیزدهم خورشیدی از اسلام و کلام الهی صورت گرفته، به پاسخ پرسش هایی پرداخت که ذهن بشر امروزی مطرح می سازد . ضرورت به این که با استفاده از منابع موجود؛ ولی با طرز دید تازه و پاسخگوی نیاز های بشر امروزین، تصویر قابل درک تر از دین و قرآن و پیامبر و پروردگار ارائه گردد، به شدت رخ مینماید. پرداختن به این نیاز اگر دقت لازم را نداشته و ریشه اش از حقیقت آب نخورد، نه تنها این که گرهی از کار نمی گشاید؛ بلکه ظن و گمان های تازه ای را سبب می شود که”عدمش به ز وجود”.
در بخش دیگری از”زهی مراتب خوابی که به زبیداریست” می خوانیم:” … پر پیداست که اگر محمّد(ص) در محیط دیگری میزیست، استعاره هایش عوض می شد و رنگ فرهنگی دیگر می گرفت؛ یعنی خوابهایش فرق میکرد و تصویرگری اش دگرگون میشد.”
یا
” رنگ وبوی فرهنگ عربی و قبائلی در سراسر قرآن و تاریخمندی آن، مثل توصیف نعمات بهشتی به گونه ای که اعراب حجاز آن دوران میپسندیدند…”.
ظاهراً منظور این است که اگر قرآن کریم بر پیامبری که زبانش عربی نبود، نازل می شد و این پیامبر طبیعتاً باید در کشور دیگری غیر سرزمین های عربی می زیست، یا به عبارت دیگر اگر”بهترین عالم” برخاسته از آب و خاکی غیر از جزیره العرب بود و به زبانی غیر از عربی سخن می گفت، مثال های قرآنی در موارد مختلف از جمله انواع میوه ها و حیوانات و حتا شیوۀ زنده گی و مسایلی از این دست، تفاوت می داشت.
بسیار طبیعی هم است که وقتی پروردگار آخرین کتاب را به آخرین پیامبرش فرستاد، و به تعبییر قرآن، قرار نبود که این دین به دور از طبیعت بشری، پخش و نشر شود”وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَهٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ”الرعد/۳۱ – استعاره ها و مثال هایش باید قابل درک مردمی می بود که در آن دوران و در مکانی می زیستند که از جملۀ نخستین مخاطبان بوده اند. اگرتصور کنیم که به جای اشتر از خرس سفید قطبی یاد می شد، یا به جای زیتون و انگور از میوه هایی که در سایبریا یا مناطق قطبی دیگر می رویند، مثال زده می شد، درک مسایل ساده را نیز، مشکل می ساخت؛ هر چند حتا این نیاز مانع از اشاره هایی به مسایل بزرگتری که از فهم آدم های آن روزگار بیرون بوده، نمی شد. به گونۀ مثال نماد های علمی قرآن که در آیات متعددی روی می نماید، نه تنها که برای بشر آن روزگار قابل درک نبوده که حتا حالا هم در برخی موارد، علم بشری به جایی نرسیده تا این ظرافت های علمی را، دریابد.
نفس تعبییر “رؤیا های رسولانه” هم به دور از حقیقت نیست. نمونه های دیگری از این دست با پیامبران دیگر اتفاق افتاده، مثلاً در داستان ابراهیم خلیل الله یا یوسف نبی و شماری دیگر از پیامبران. در برخی از آیات قرآن کریم هم این مساله که شماری از مسایل در خواب یا رؤیا به پیامبر وحی شده، صراحت یافته است ” وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا” الاسرأ ۶۰ و آیات دیگر- اما اگرخواسته باشیم این تعبییر را بر همۀ آیات قرآنی تعمیم بدهیم؛ یعنی همۀ متن قرآن را نتیجۀ ” رؤیا های رسولانه” به تعبییر عبدالکریم سروش بدانیم؛ چنانچه وی به همین به این باور است و تنها در مورد”فقهیات” نظر متفاوتی دارد: “میماند فقهیّات قرآن که البتّه عرضیّات آن اند… و میتوانستند به گونه دیگری باشند و به همین دلیل اصالت چندانی ندارند و نصیبه های نازله نبوت اند. اهمیّت ورود این مطالب در قرآن، به گمان نگارنده به این است که نشان میدهد از قضا این وحیها از “ملکوت اعلی” و مقام جبروت نرسیده اند (علی رغم غلوّ غالیان)؛ و در خور مقام رؤیا و خیال و تخته بند جغرافیا و تاریخ اند و زبانشان به زبان بیداری نزدیک است و بر خلاف اوصاف باری و احوال قیامت و ماجرای خلقت که بنیانیترین ارکان دین و ذاتیترین ذاتیات آنند و از اصل بیصورت اند و در نشأت خیال، مصوّر و مخیّل میشوند.” مشکل آفرین است، که بعدتر به آن پرداخته خواهد شد.
با ذکر این که از محتوای این قطعۀ نقل شده از مقالۀ مورد نظر، بر می آید که بعد از”… و در خور مقام رؤیا و خیال” باید”نیستند یا نمی توانند باشند” می آمده که شاید از قلم نویسنده افتاده.
و اما، در نوشته های عبدالکریم سروش، به ویژه در همین مقالۀ ذکر شده، به مواردی بر می خوریم که، از موضع دین باوری، پذیرفتنی نیستند و نمی شود حتا از کنار آن، بدون تامل، گذشت.
درکنار بخشی هایی از”زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست” که مسأله دار است، چند نکتۀ بسیار مهم وجود دارد.
– نخست طرح “قرآن: کلام محمّد(ص)”.
– دو دیگر این که برخی از آیات در تضاد با نظریات علمی قرار دارند” آیاتی که با نظریات علمی مدرن تعارض آشکار دارند، چون آسمانهای هفتگانه، و خروج نطفه از پشت مرد، و شهابهای آسمانی به منزله تیرهایی که به پیکر شیاطین اصابت میکنند.”
– یا” احکام فقهی که با عدالت و کرامت آدمی منافات دارند یا بوی خشونت فوق طاقت میدهند، چون بریدن دست و پای مفسدان یا در آوردن چشم یا جواز برده داری و”
– همچنان ” ورود نقصانهای علمی و فلسفی در قرآن جای هیچ شگفتی ندارد.”
– وبالاخره این که معاد جسمانی است یا نیست و اگر است” ظاهر آیات قرآن، دالّ بر جسمانیت معاد و حشر ابدان است (و لذا مخالف قواعد فلسفی).”
شماری از این نکات، پیوند ناگسستنی با یکدیگر دارند که ناگزیر، همزمان باید به آنها پرداخت.
تکرار احسن است، که نقد بر این جاهای نظریات عبدالکریم سروش را تنها در سایۀ این پیش فرض که این نظریات از قلم و زبان یک دین باور بیرون آمده، باید، به قضاوت گرفت.
* اگر با یکی از مسایلی که ساده تر به نظر می رسد، آغاز شود، موضوع جسمانی بودن یا جسمانی نبودن، معاد است. در مقالۀ عبدالکریم سروش به این مسأله از زاویه های مختلف پرداخته شده و چنین نتیجه گیری گردیده:” ظاهر آیات قرآن، دالّ بر جسمانیت معاد و حشر ابدان است (و لذا مخالف قواعد فلسفی).”
تعبییر تکه – تکه کردن مرغان و این تکه ها را بر سر قله های کوهها گذاشتن و به آنها آواز دادن و زنده شدن و برگشت آنها در داستان ابراهیم خلیل الله “وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم” البقره ۶۰- یا داستان زنده شدن اصحاب کهف در سورۀ کهف، یا زنده کردن مرده گان با اذن پروردگار، از سوی مسیح روح الله، نماد های واضح معاد جسمانی استند. حالا اگر این مسآله به گفتۀ عبدالکریم سروش” با قواعد فلسفی ساز گار نیستند” این به معنای، غلط بودن تعابیر قرآنی در مورد معاد نمی تواند به شمار آید.به تعبییر خداوندگار بلخ:”فلسفی را زهره نی تا دم زند/دم زند دین حقش برهم زند.”
در همین نوشته،در مورد نظریات برخی از فلاسفۀ اشاره می شود و مثلاً در مورد ابن سینا می خوانیم : “ابن سینا هم که معاد جسمانی را قابل تحلیل و توجیه عقلی و فلسفی نمییابد، سکوت میکند و میگوید تعبّداً سخن پیامبر را میپذیرد.”
شاگردان نوآموز فلسفه هم می دانند که نظریات تغییر پذیر بوده اند و چرا که بعد از این نباشند؟اگر تصور کنیم که با توسعۀ دانش بشری، فلاسفۀ بعدی بتوانند “معاد جسمانی” را توجیه کند،چی می شود؟ و گذشته از این، اگر از موضع یک دین باور به مسؤله می پردازیم؛ آنهم دین باوری که تلاش یا دست کم ادعا دارد، که می خواهد و می تواند، تصویر جامعتری از خدا و پیامبر و دین و کتابش، ارائه کند، به جای بطلان کشیدن بر تعابیر قرآنی، به دلیل جور در نیامدن آن با قواعد فلسفی، لزوماً راه بهتری را باید رفت؛ در غیر آن چنین برخوردی به این معناست که این جای کلام الهی، نعوذباالله، نادرست است.
حتا اگر فرضیۀعبدالکریم سروش را در مورد” جسمانی بودن یا نبودن حشر مرده گان که از معضلات فلسفه اسلامی است، در فرضیه رؤیایی بودن وحی حلّ معقولی مییابد.” و یا” امّا قرآن بیش از این نمیگوید که پیامبر در رؤیا دیده است مردگان از خاک برمیخیزند؛ و دیدن جسم و رؤیا لزوماً به معنی بدن در بیداری نیست و باید تعبیر شود.” بپذیریم، این فرضیه با دو مشکل بر می خورد، نخست این که چنانچه اشاره شد، ما در آیات قرآنی، جسمانی بودن معاد و زنده شدن مرده گان را به وضاحت و صراحت در می یابیم و دو دیگر این که این فرضیه(رؤیا های رسولانه) در جا های دیگر، با نظریات عبدالکریم سروش، در تناقض قرار می گیرد.
* پیش از این اشاره شده که نکات مساله دار در مقالۀ ذکر شده با هم پیوند دارند و حالا و در پیوند با مسآلۀ حشر مرده گان و در رؤیایی بودن این مساله، به ” احکام فقهی که با عدالت و کرامت آدمی منافات دارند یا بوی خشونت فوق طاقت میدهند، چون بریدن دست و پای مفسدان یا در آوردن چشم یا جواز برده داری و” باید پرداخت و دید که آیا در این جا هم می شود با تعبییر”رؤیا های رسولانه”، تضاد موجود در نظریات عبدالکریم سروش را، توجیه پذیر یافت یا خیر.
آنچه در این جمله”احکام فهقی” خوانده شده، در واقع مبتنی بر آیات قرآنی استند.
نخست چند توضیح کوتاه:
در باب قطع دست و پای، دزدان و رهزنان که در”وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم” المائده ۳۹- تصریح شده، باید توجه داشته باشیم که از یک نظر، این احکام برای جوامع اسلامی است و نه برای دولت هایی که خود را اسلامی خوانده اند یا می خوانند. اگر ما- ما یی که خود را مسلمان می خوانیم- قادر به تنظیم جامعه ای شدیم که همۀ ارزش ها و معیار ها در آن بر اساس احکام اسلامی و قرآنی، استوار باشد، می توانیم صلاحیت اجرای این احکام را نیز داشته باشیم؛ تازه این که در چنان جامعه ای نیاز برای دزدی و رهزنی وجود نخواهد داشت، تا به تعمیل این احکام پرداخته شود؛اما آیا ما به این هدف رسیده ایم؟ پاسخ سادۀ این پرسش، منفی است. پس چرا چنین حکمی باید وجود داشته باشد؟ از یک سو، این احکام در واقع قباحت جرم های مرتبط را نشان می دهند و به گونۀ نمادین توضیح می دارند که چنان جرم هایی تا چه حد، مردود اند و از جانبی، پروردگار با علم ازلی خود می دانسته که پس از صدر اسلام، چنین جامعه ای به میان نخواهد آمد، یا آنگونه که بر پایۀ برخی از باور های دینی، انتظار برده می شود، تنها در مراحل پایانی حضور آدم در کرۀ خاکی ما ، چنین جامعه ای به وجود خواهد آمد. به این ترتیب چه در جامعۀ صدر اسلام و چه در صورت احیای چنان جامعه ای این احکام قابلیت تطبیق می یابند.
حتا در صورت وجود چنین جامعه ای، وقتی پروردگار در آیۀ ذکر شده می فرماید که “اگر توبه کردند، خداوند آنها را می بخشد”، نظام های انسانی چرا نباید به تبعیت از پروردگار شان، چنین کسانی را، پس از توبه ببخشند. این هم فراموش نشود که این احکام از جملۀ “حدود” استند و به ساده گی می توانند به”تعذیر” مبدل شوند. پس نه منافی کرامت انسانی اند و درتضاد با عدالت.
در مورد”کشیدن چشم” که ظاهراً به حکم “قصاص” پیوند دارد(البقره ۱۷۸ و المائده ۴۵) پروردگار این حق را به آدم ها می دهد که انتقام خود را به گونۀ قصاص بگیرند؛ اما راه بدیل نشان می دهد که”دیت” باشد و بعد توصیه می کند که”اگر ببخشید کفارۀ گناهان شماست.” حالا اگر مسلمان معتقد هستیم، حق مان را از بارگاه پروردگار در اختیار داریم که “قصاص” است یا در حالت دیگر”دیه”؛ ولی کدام مسلمان معتقد است که از حق خود در برابر توصیۀ پروردگار نگذرد؟ البته این در صورتیست که از دین باوری عقلانی و خالصانه و صادقانه، حرف می زنیم. به این ترتیب و با توجه به آنچه در عمل اتفاق افتاده یا می افتد همان تعبییر” اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که است در مسلمانی ماست” مصداق قرار می گیرد و در واقع استفاده و اجرای این احکام، در دوران بعد از صدر اسلام، نه برمبنای حقیقت وجودی آنها؛ بلکه بر پایۀ تعبییر ها و تفسیر های سلیقه یی ارباب زر و زور و تزویر، استوار بوده است.
درپیوند با جواز “برده داری” به گواهی تاریخ می دانیم که برده داری، از ستون های اصلی اقتصاد آن روزگار بوده است، چنانچه” سود یا بهرۀ بانکی” در عصر ما. برای یک لحظه تصور کنیم که به هر دلیلی، اقتصاد جهان امروزی از” سود یا بهرۀ بانکی” منع شود، چی اتفاق خواهد افتاد؟
گذشته از این، در جا های مختلف قرآن به این مسأله اشاره شده، مثلا در مورد رفتار با برده گان و حقوق و امتیازات آنها تا بالاخره به این جا رسیده که اگر برده گان می خواهند”مکاتبه” کنند، نباید مانع شد(النور ۳۳) این دقیقاً راه را برای پایان برده داری، باز می کند. در جای دیگر هم اشاره شد که قرار نبود اسلام به صورت غیر طبیعی و معجزه آمیز پخش و نشر شود ، در غیر آن به تعبییر (الرعد ۳۱) و آیات دیگری چنین چیزی ممکن بود؛ اما پروردگار مقرر کرده بود که این دین راهش را در میان آدم به گونه ای که طبیعت بشری اقتضا می دارد، باز کند و داستان پایان دادن به برده داری هم به همین گونه برنامه ریزی شده بود.
اما اگر از این تعبییر عبدالکریم سروش”دعوی اصلی من در آنجا این بود که قرآن تجربه و تألیف محمّد(ص) است (درست بر همان قیاس که میگوییم قرآن معجزه محمّد(ص) است) و تخیّل خلّاق و عقل فعّال و تجربه های اشراقی و آفاقی و انفسی اوست که آن را به وجود آورده است. این دعوی (فرضیه) به تبیین چند معضل کلامی و تفسیری کمک میکرد” الهام بگیریم، یکی از این معضلات، چنانچه در مقالۀ متذکره آمده” احکام فقهی که با عدالت و کرامت آدمی منافات دارند یا بوی خشونت فوق طاقت میدهند، چون بریدن دست و پای مفسدان یا در آوردن چشم یا جواز برده داری و” است.
در صورت قبول داشتن این که قرآن کلام الهیست، این آخرین جملۀ عبدالکریم سروش، مصداق آیۀ هشتادو پنجم سورۀ بقره است که پروردگار می فرماید”…آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان میآورید و به بعضی کافر میشوید؟!…”
اما اگر به گفتۀ عبدالکریم سروش”قرآن کلام محمد(ص)” است، به یک تناقض آشکار برمی خوریم.
در سایت”زیتون” در شبکۀ جهانی، در پاسخ به این پرسش که آیا نظریۀ”رؤیا های رسولانه” حرمت قرآن را زیر سوال نمی برد، عبدالکریم سروش، چنین پاسخ می دهد: ” هرچی که از دهان پیامبر بیرون می آید از دهان خدا بیرون می آید.” و بعد از”نی” و دمیدن در آن و این که نفس صدای نی از دم نینواز است و در واقع صدای نی صدای نینواز است، مثال می زند. حالا اگر این احکام، به تعبییر مقالۀ ذکر شده” باعدالت و کرامت آدمی منافات دارند یا بوی خشونت فوق طاقت میدهند.” در سایۀ “قرآن کلام محمد(ص)” یا”رؤیا های رسولانه” به هیچ روی، قابل توجیه نیستند. بر مبنای این نظریه ها اگر پیامبر این ها را در رویا دیده، باز هم با این تفسیر که” هرچی که از دهان پیامبر بیرون می آید از دهان خدا بیرون می آید.” به این معناست که نعوذ باالله آنچه از زبان پروردگار بیرون آمده” ” باعدالت و کرامت آدمی منافات دارند یا بوی خشونت فوق طاقت میدهند.”
* باز هم در پیوند با آنچه در بالا گفته شد، به این نکتۀ دیگر از مقالۀ”زهی مراتب خوابی که به زبیداریست”، باید توجه کرد: ” آیاتی که با نظریات علمی مدرن تعارض آشکار دارند، چون آسمانهای هفتگانه، و خروج نطفه از پشت مرد، و شهابهای آسمانی به منزله تیرهایی که به پیکر شیاطین اصابت میکنند.”
نخست به این نکته پرداخته شود که اگر نعوذ باالله بپذیریم، ادعای تعارض داشتن این آیات با علم، درست است، با توجه به این که به گفتۀ عبدالکریم سروش” هرچی که از دهان پیامبر بیرون می آید از دهان خدا بیرون می آید.” فرق نمی کند که قرآن را کلام الهی می دانیم یا کلام پیامبر، در هر صورت، این کلام منشأ الهی دارد و به این ترتیب فرضیه های”قرآن کلام محمد(ص) ” و” رؤیا های رسولانه” در این جا می لنگند و آنچه را نویسندۀ مقاله، زمینه ساز”تبیین چند معضل کلامی و فلسفی” می خواند، در واقع یا به سهل انگاری و تناقض گویی تفسیر شده می تواند، یا به ستیزه جویی عمدی؛ اما ظریفانه و ذهن فریبانه.
اما آیا واقعاً این تعابیر قرآنی با نظریات مدرن علمی در تعارض قرار دارند؟
در این مورد، این نخستین بار نیست که با چنین نظری بر می خوریم. پیش از این نیز بخشی از تعابیر قرآنی در تقابل با علم خوانده شده اند؛ اما با پیشرفت علم مهر تایید علمی، خورده اند؛ از جمله”گسترش دوامدار آسمان ها” در” وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ” الذاریات ۴۷- یا جریان یافتن آب های شور و شرین در کنار هم، بدون این که با هم در آمیزند (الرحمن ۱۹ و ۲۰) یا تعابییر دیگری از این دست.
اما حقیقت این است که نقص دانش بشر در این زمینه ها، باعث شده بوده که این تعابیر با نظریات علمی، در تعارض یا تقابل دیده شود. نه این که نفس این تعابییر، غلط و نادرست یا در تعارض با علم بوده باشند.
حالا هم حکم کردن های عبدالکریم سروش، به همین گونه می تواند باشد.
به گونۀ مثال، در باب”آسمان ها” نظریه یا فرضیۀ تازۀ علمی به وجود آمده که با اثبات آن، دانش بشری، قادر به درک تعبییر قرآن از “آسمان های هفت گانه” خواهد شد.
” میچیو کاکو”، فزیکدان امریکایی جاپانی تبار که ازنام داران عرصۀ فیزیک”کوانتومی” در عصر حاضر است،می گوید آنچه را تا حالا فکر می شده”یونیورس” است، میتواند”مولتیورس” باشد.
وی از تحقیقاتی که در این عرصه آغاز شده است می گوید:
Physics by Michio Kaku on Seven Heavens in Quran.flv
به گونۀ ای که میچیو کاکو در این نظریه، ترسیم می کند، نه تنها احتمال موجودیت آسمان های دیگر را افزایش می دهد؛ بلکه در پیوند با شکل آن می گوید که یکی بر بالای دیگری قرار دارد؛ یعنی دقیقاً همان تعبییر قرآنی که آسمان در طبقات خلق شده اند. این از جملۀ “فقهیات” به تعبییر عبدالکریم سروش هم نیست و دست کم بیش از ۵۰ بار در قرآن کریم از لفظ”سماوات” یاد می شود که غیر علمی خواندن آن؛ یعنی انکار این همه آیات و مصداق””…آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان میآورید و به بعضی کافر میشوید؟!…”
ویا در زمینۀ “خروج نطفه از پشت مرد”، این نظریۀ علمی را که ظرافت جالبی دارد، می توان، مد نظر داشت:
Human Being are created from drop emited between Backbone and Rib Dr Zakir Naik
وچه بسا که بعد ها در پیوند با “شهاب ها به عنوان تیر هایی که شیاطین را نشانه می گیرد” نیز به نظریات علمی جدید برسیم. تازه این که نظریات امروزین علمی نیز به این معنا نیست که معجزه های الهی را نادیده بیانگاریم؛ البته اگر آنگونه که ادعا می کنیم، دین باور باشیم.
* حالا”قرآن کلام محمد(ص) ” است یا کلام الهی؟
در این باب، در این مقال به نکات مؤجز آتی اکتفا می شود؛ و ان شاالله که توفیق الهی نصیب گردد و بدان مفصلتر بپردازیم.
نخست در جای جای قرآن کریم، به این بر می خوریم که این قرآن، کلام الهیست، به گونۀ مثال در”وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ” الانعام ۱۱۵ و” قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ” الاعراف ۱۵۸ و آیات دیگر.
ثانیاً این بخش “…وهرچه میگوید و میبیند، تجربه ای از افق دید او و در خور ظرفیت خرد و خیال او، و با فاعلیّت تامّ و تمام اوست؛ آنگاه مسئله «کلام الهی» حلّ و منحلّ خواهد شد و کلام محمّد(ص) به جای کلام خدا خواهد نشست….” را که در مقالۀ اخیر عبدالکریم سروش آمده، این بیانش” هرچی که از دهان پیامبر بیرون می آید از دهان خدا بیرون می آید.” آشکارا نقض می کند و نتیجۀ آخرین این می شود که قرآن در هر صورتی کلام الهیست.
*در جای دیگری از”زهی مراتب خوابی که به زبیداریست” می آید:” پس ورود نقصانهای علمی و فلسفی در قرآن جای هیچ شگفتی ندارد.”
این یعنی، قبول نداشتن آیۀ دوم سورۀ بقره که قرآن را کتابی می خواند که در آن شک و تردیدی وجود ندارد.
از این تعبییر، یا آنچه در باب مسایل علمی و پیشتر از آن در زمینۀ احکام حدود و قصاص، گفته آمد و با توجه به تناقض گویی هایی که از عبدالکریم سروش نقل قول شد، در سایۀ اشاره به آنچه پیش از این تذکر داده شد:”… در واقع یا به سهل انگاری و تناقض گویی تفسیر شده می تواند، یا به ستیزه جویی عمدی؛ اما ظریفانه و ذهن فریبانه.” احتمال دومی فربه تر می نماید؛هرچند احتمال نخستین نیز کاملاً منتفی به نظر نمی رسد.
وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ
برگرفته شده از سایت: زیتون